در گذشتههای نهچندان دور، اگر میخواستید توانایی یک فرد در بالا رفتن از نردبانهای ترقی در حوزه کاری را بسنجید، از او میخواستید که یک تست آیکیو (بهره هوشی) پشت سر بگذارد. برای سالیان متمادی، این ذهنیت وجود داشت که تست آیکیو -که حافظه، تفکر تحلیلی و تواناییهای ریاضیاتی را میسنجد- بهترین راه برای پیشبینی ابعاد مختلف شغل آتی شخص است.
مدتی بعد توجهها به EQ یا هوش عاطفی جلب شد که مجموعهای از مهارتهای ارتباطی، قانونگذاریهای شخصی و روابط بین فردی را شامل می شود. EQ اکنون به عنوان مجموعهای از ابزارها در نظر گرفته میشود که نقشی اساسی در موفقیت در ابعاد مختلف زندگی ایفا میکنند.
آیکیو و EQ فاکتورهایی مهم برای موفقیت شغلی تلقی میشوند، اما امروز و درحالیکه تکنولوژی دارد چگونگی کار کردن ما را از نو تعریف میکند، مهارتهایی که برای رسیدن به موفقیت در بازار شغلی نیاز داریم نیز در حال تکامل هستند. اینجاست که AQ یا «بهره تطبیقپذیری» وارد میدان میشود؛ مجموعهای از کیفیتهای مختلف که تعیین میکنند در محیطی که به سرعت و مداوم تغییر میکند، چقدر قادر به تغییر مسیر و تطبیق دادن خودمان هستیم.
«آیکیو کمینه چیزیست که برای دستیابی به یک شغل به آن نیاز دارید، اما بهره تطبیقپذیری نشان میدهد که به مرور زمان چقدر موفق خواهید بود». این را ناتالی فراتو، نایب رییس گلدمن ساکس میگوید که هنگام سرمایهگذاری روی چندین استارتاپ حوزه تکنولوژی، به بهره تطبیقپذیری علاقهمند شد. بعد از این ماجرا، او یک تد تاک محبوب راجع به این موضوع نیز داشته.
فراتو میگوید که بهره تطبیقپذیری صرفا ظرفیت دریافت اطلاعات تازه نیست و توانایی کار روی چیزی که بیشترین بازدهی را دارد، کنار گذاشتن آموزههای کهنه، فائق آمدن بر چالشها و تلاشی خودآگاهانه برای تغییر را شامل میشود. بهره تطبیقپذیری راجع به انعطافپذیری، کنجکاوی، شجاعت، ارتجاع و مهارتهای حل مسئله نیز هست.
حال سوال این است که همینطور که جوامع تغییر میکنند، آیا بهره تطبیقپذیری از آیکیو برای رسیدن به موفقیت شغلی مهمتر خواهد بود؟
وفق یافتن
ایمی ادموندسون، پروفسور مدیریت در مدرسه تجاری هاروارد میگوید که به خاطر سرعت کمرشکن تغییرات در محیط کاری است که بهره تطبیقپذیری ارزشمندتر از بهره هوشی به حساب میآید.
تکنولوژی نحوه پیشبرد برخی مشاغل را به شکل چشمگیری تغییر داده و این اختلال در عملکرد همچنان ادامه خواهد داشت. طی سه سال پیش رو، ۱۲۰ میلیون نفر در ۱۲ کشور برتر جهان از لحاظ اقتصادی، باید مهارتهایی کاملا تازه بیاموزند تا مشاغل خود را به خاطر اتوماسیون از دست ندهند.
دیو کاپلین، مدیرعامل The Envisioners که یک شرکت مشاوره تکنولوژیک در بریتانیا است میگوید: «هر شغلی که شامل یافتن الگوهایی خاص در اطلاعات باشد -از وکلایی که مستندات حقوقی را بررسی میکنند تا پزشکانی که به تشخیص بیماری در مراجعین میپردازند- به راحتی میتواند اتومات شود.» این بدان خاطر است که الگوریتمهای کامپیوتری، همان وظایف را به شکلی سریعتر و دقیقتر از انسان انجام میدهند.
برای جلوگیری از بیکاری، کارگرانی که به این مشاغل روی آوردهاند باید مهارتهایی تازه مانند خلاقیت در حل کردن چالشهای تازه و استفاده از شهود انسانی برای دریافت اطلاعات تازه از ماشینها را در خود پرورش دهند. «اگر یک الگوریتم بتواند ۳۰ درصد وظایفی که من قبلا انجام دادهام را انجام دهد، من چه کاری میتوانم با این ظرفیت اضافه انجام دهم؟ برندهها افرادی خواهند بود که تصمیم به انجام کارهایی بگیرند که الگوریتمها نمیتوانند».
ادموندسون میگوید هر شغلی نیازمند تطبیقپذیری و انعطافپذیری است، از کارهای بانکی گرفته تا هنر. بیایید فرض کنیم شما یک حسابدار هستید. بهره هوشیتان باعث میشود که در آزمونهای شغلی موفق باشید و بعد هوش عاطفی باعث میشود که ارتباطی سازنده با مصاحبهکننده برقرار کنید، شغل مد نظرتان را به دست آورید و روابطی تازه با مشتریان و همکاران شکل دهید. بعد، زمانی که سیستمها تغییر میکنند و برخی از حوزههای شغلیتان اتومات میشوند، تطبیقپذیری است که به شما در نوآوری و سازگار کردن خودتان با رویه جدید شغلی کمک میکند.
ادموندسون میگوید هر سه بهره مهم بوده، یکدیگر را به تکامل میرسانند و همگی به شما کمک میکنند که مشکلات را حل کرده و در نتیجه، تطبیق بیابید. یک کاندیدای شغلی ایدهآل، هر سه فاکتور را دارد. اما این چیزی نیست که در تمام افراد یافت شود. داشتن بهره هوشی بالا اما ضعف در تطبیقپذیری باعث میشود که در یافتن راههای تازه در شغلتان با استفاده از مهارتهای قبلی به مشکل بخورید.
طرح پرسش «چه میشود اگر؟»
بهره تطبیقپذیری اکنون در کشورهای پیشرفته به یکی از فاکتورهای استخدام نیروی کاری تبدیل شده. بنابر تحقیقات شرکت آیبیام، ۵۶۷۰ مدیر ارشد در سراسر جهان، مهارتهای رفتاری را به عنوان «مهمترین فاکتور برای نیروی کاری امروزی» دستهبندی کردهاند و از میان این مهارتها، «تمایل به انعطافپذیری و تطبیقپذیری به هنگام تغییر» بیشترین اهمیت را برای آنها دارند.
ویل گاسلینگ، مشاور شرکت بریتانیایی Deloitte میگوید که هیچ متد دقیقی برای اندازهگیری میزان تطبیقپذیری (مانند یک تست آیکیو) وجود ندارد، اما کمپانیهای مختلف حالا بیش از پیش به ارزش بهره تطبیقپذیری پی بردهاند و رویههای استخدام نیروی خود را به گونهای تغییر دادهاند که بهتر قادر به تشخیص افراد دارای این مهارت باشند.
Deloitte شروع به استفاده از شبیهسازیهایی آنلاین کرده تا میزان تطبیق نیروهای احتمالی خود با چالشهای محیط کار را بسنجند. یکی از آزمونهای کمپانی از شرکتکنندگان میخواهد که یک راه برای ترغیب همکاران مردد به پیوستن به تیمی دیگر در شرکت انتخاب کنند. Deloitte ضمنا به دنبال استخدام افرادیست که نشان دادهاند میتوانند در حوزهها، صنایع و مناطق مختلف به کار خود ادامه دهند. گاسلینگ میگوید این معیارها «اثبات میکنند که شخص بسیار چابک بوده و به سرعت یاد میگیرد».
فراتو از گلدمن ساکس هم سه راه برای تشخیص بهره تطبیقپذیری در نیروهای کاری احتمالی دارد: اینکه کارمندان بتوانند با طرح پرسش «چه میشود اگر»، ورژنهایی مختلف از آینده را متصور شوند، اینکه بتوانند آموختههای قبلی را هنگام مواجهه با یک چالش کنار بگذارند و اینکه از اکتشاف و دستیابی به تجارب تازه لذت ببرند.
او خود میگوید که این یک راه حل غایی برای شناسایی بهره تطبیقپذیری نیست، اما کارفرمایان باید چنین سوالاتی را مطرح کنند تا شواهد تطبیقپذیری را در کاندیداها بیابند. او به صورت خاص، این کار را به موسسین استارتاپها پیشنهاد میکند. «استارتاپها نوعی روند تکاملی را پشت سر میگذارند. اینطور نیست که موسس توضیحاتی دقیق برای یک شغل داشته باشد، آنها به لیستی شامل ۳۰ الی ۵۰ مهارت نیاز دارند تا به موفقیت برسند».
ماموریتی خطیر
نکته خوب راجع به بهره تطبیقپذیری -حتی اگر نتوانید آن را اندازهگیری کنید- اینست که به گفته متخصصین، میتوان آن را در خود پرورش داد. پنی لوکاسو، موسس استرالیایی BKindred -یک کمپانی آموزشی که به مردم کمک میکند به تطبیق پذیری بیشتر دست یابند- میگوید برخی از افراد ذاتا کنجکاوتر و شجاعتر هستند و به همین خاطر، تطبیقپذیری بهتری نسبت به دیگران از خود نشان میدهند. «اما اگر شخص سعی به خروج از حاشیه امن خود نکند، تطبیقپذیریای که با آن زاده شدهاید به مرور زمان کاهش مییابد».
او برای بهبود تطبیق پذیری، سه راهکار پیشنهاد میکند: نخست باید حواسپرتیها را کم کرد و تمرکز کردن را یاد گرفت تا آنچه باید با آن تطبیق یابید شناسایی شود. بعد باید سوالات و خواستههایی را مطرح کنید که معمولا با آنها راحت نیستید، مانند درخواست افزایش درآمد. به این ترتیب شجاعت بیشتری در خود خواهید یافت. در آخر باید راجع به چیزهایی که ذهنتان را به خود درگیر میکنند کنجکاو باشید و به جای سرچ در گوگل برای رسیدن به پاسخ، درباره آنها مکالمه کنید. به گفته او گوگل باعث میشود «ذهن ما تنبل شود» و دیگر قادر به حل چالشهای دشوار نباشد.
اوتو شارمر، یکی از سخنرانان ارشد انستیتوی امآیتی که کتابی راجع آنچه میتوان از آینده آموخت نوشته، متدهای دیگری را پیشنهاد میکند. او در یک تد تاک به مردم پیشنهاد کرده که از فرصتهای تازه استقبال کنند، سعی کنند وضعیتی خاص را از نگاه شخصی دیگر ببینند و غرور خود را کاهش دهند تا در مواجهه با ناشناختهها احساس راحتی بیشتری داشته باشند.
یک چیز که به طور یقین میدانیم اینست که محیطهای کاری در آینده کارکردی متفاوت با امروز خواهند داشت. بسیاری از ما ممکن است با این تغییرات راحت نباشیم، اما میتوانیم خودمان را برای آنها آماده کنیم. همانطور که ادموندسون میگوید: «یاد گرفتن یادگیری، ماموریتی خطیر است. توانایی یاد گرفتن، تغییر کردن، رشدن کردن و آزمون و خطا از هر چیز دیگری مهمتر خواهد بود».